لبخند و لطیفه برای کلاس و مدرسه
لبخند و لطیفه برای کلاس و مدرسه
معلم: شش صورت فعل « زد» رابگو؟
شاگرد : زدم، زدي، دعوا شد
*** *** ***
معلم: الفباي فارسي رو بگو ببينم.
شاگرد: الف – ب – پ – ت – ث – چهار – پنج – شش – هفت...
معلم: الفباي انگليسي رو بگو ببينم.
شاگرد: ای – بي – سي – چهل – پنجاه – شصت – هفتاد...
معلم: الفباي يوناني رو بگو ببينم. شاگرد: آلفا – بتا – ستا – چهارتا – پنجتا ...
معلم: نخواستم بابا يه شعر بگو.
شاگرد: نابرده رنج گنج – پنج – شش – هفت...
*** *** ***
معلم:بگو ببینم فرق برق آسمان و برق منزل چیست؟
شاگرد :آقا اجازه برق آسمان مجانی است ولی برق منزل پولی است.
*** *** ***
معلم:« اگر حميد ۵ تا مداد داشته باشد و ۳ تاي آن را به رضا بدهد، چند تا مداد برايش مي ماند؟»شاگرد:« آقا اجازه! ما حميد را نمي شناسيم و كاري هم به كارش نداريم.»
*** *** ***
معلم:« دو تا حيوان دو زيست نام ببر.»شاگرد:«قورباغه و برادرش.»
*** *** ***
جلال: سعيد، چرا معلم شما اين قدر به تخته سياه مي زند؟
سعيد: خوب معلوم است! براي اين كه ما دانش آموزان چشم نخوريم!
*** *** ***
معلم:« بگو ببينم! سيب زميني از كجا پيدا شد؟»شاگرد:« از زماني كه اولين سيب از درخت به زمين افتاد.»
*** *** ***
معلم: «مريم ! اگر هم شاگردی ات ، سارا ، هزار تومان به تو بدهد و دوباره پانصد تومان ديگر هم بدهد ، در مجموع چه قدر پول خواهی داشت؟ »
در همين موقع سارا با عصبانيت مي گويد : « اجازه ! ببخشيد ، از كيسه خليفه می بخشيد ؟! »
*** *** ***
معلم : « چرا اين قدر دير به مدرسه آمدي ؟ »
شاگرد : « آقا اجازه ! من داشتم خواب يك مسابقه فوتبال می ديدم . چون بازی به وقت اضافه كشيد ، ناچار شدم خواب بمانم تا نتيجه آن معلوم شود . »
*** *** ***
معلم : اگر تو۲۰۰ تومن پول داشته باشی و برادرت ۵۰ تومن آن را بردارد ، چه قدر پول برايت مي ماند ؟شاگرد : « ۳۰۰ تومن. »
معلم با عصبانيت : « ۳۰۰ تومن ؟! »
شاگرد : « چون آن قدر گريه مي كنم تا پدرم ۱۵۰ تومان ديگر هم به من بدهد ! »
*** *** ***
معلم : « اگر مادرت به تو بگويد نصف پرتقال را مي خواهی يا هشت شانزدهم ، كدامش را انتخاب مي كني ؟ »
شاگرد : « نصف پرتقال را ! »
معلم : « مگر نمي دانی نصف پرتقال با هشت شانزدهم پرتقال يكی است ؟ »شاگرد : « چرا آقا ! می دانيم ، ولي پرتقالی كه شانزده تكه شده باشد ، قابل خوردن نيست . »
*** *** ***
معلم : پنج تا حيوان درنده نام ببر
شاگرد : دو تا ببر 3 تا شير !!!
*** *** ***
معلم : چرا روی رودخانه پل می زنند ؟
شاگرد : برای اينكه وقتی باران می آید ماهی ها بروند زيرش و خيس نشوند .
*** *** ***
معلم : فيل ها در کجاها پيدا مي شوند ؟
شاگرد : آقا اجازه ، فيل ها اون قدر بزرگ هستند که اصلا گم نمي شوند !!!
*** *** ***
معلم : آخرين دندانی كه در می آيد چه دندانی است ؟
شاگرد : دندان مصنوعی است .
*** *** ***
معلم : چرا بهترین دوست ما کتاب است ؟ شاگرد : چون هر بلایی سرش در بیاوریم ، صدایش در نمی آید .
شاگرد : زدم، زدي، دعوا شد
*** *** ***
معلم: الفباي فارسي رو بگو ببينم.
شاگرد: الف – ب – پ – ت – ث – چهار – پنج – شش – هفت...
معلم: الفباي انگليسي رو بگو ببينم.
شاگرد: ای – بي – سي – چهل – پنجاه – شصت – هفتاد...
معلم: الفباي يوناني رو بگو ببينم. شاگرد: آلفا – بتا – ستا – چهارتا – پنجتا ...
معلم: نخواستم بابا يه شعر بگو.
شاگرد: نابرده رنج گنج – پنج – شش – هفت...
*** *** ***
معلم:بگو ببینم فرق برق آسمان و برق منزل چیست؟
شاگرد :آقا اجازه برق آسمان مجانی است ولی برق منزل پولی است.
*** *** ***
معلم:« اگر حميد ۵ تا مداد داشته باشد و ۳ تاي آن را به رضا بدهد، چند تا مداد برايش مي ماند؟»شاگرد:« آقا اجازه! ما حميد را نمي شناسيم و كاري هم به كارش نداريم.»
*** *** ***
معلم:« دو تا حيوان دو زيست نام ببر.»شاگرد:«قورباغه و برادرش.»
*** *** ***
جلال: سعيد، چرا معلم شما اين قدر به تخته سياه مي زند؟
سعيد: خوب معلوم است! براي اين كه ما دانش آموزان چشم نخوريم!
*** *** ***
معلم:« بگو ببينم! سيب زميني از كجا پيدا شد؟»شاگرد:« از زماني كه اولين سيب از درخت به زمين افتاد.»
*** *** ***
معلم: «مريم ! اگر هم شاگردی ات ، سارا ، هزار تومان به تو بدهد و دوباره پانصد تومان ديگر هم بدهد ، در مجموع چه قدر پول خواهی داشت؟ »
در همين موقع سارا با عصبانيت مي گويد : « اجازه ! ببخشيد ، از كيسه خليفه می بخشيد ؟! »
*** *** ***
معلم : « چرا اين قدر دير به مدرسه آمدي ؟ »
شاگرد : « آقا اجازه ! من داشتم خواب يك مسابقه فوتبال می ديدم . چون بازی به وقت اضافه كشيد ، ناچار شدم خواب بمانم تا نتيجه آن معلوم شود . »
*** *** ***
معلم : اگر تو۲۰۰ تومن پول داشته باشی و برادرت ۵۰ تومن آن را بردارد ، چه قدر پول برايت مي ماند ؟شاگرد : « ۳۰۰ تومن. »
معلم با عصبانيت : « ۳۰۰ تومن ؟! »
شاگرد : « چون آن قدر گريه مي كنم تا پدرم ۱۵۰ تومان ديگر هم به من بدهد ! »
*** *** ***
معلم : « اگر مادرت به تو بگويد نصف پرتقال را مي خواهی يا هشت شانزدهم ، كدامش را انتخاب مي كني ؟ »
شاگرد : « نصف پرتقال را ! »
معلم : « مگر نمي دانی نصف پرتقال با هشت شانزدهم پرتقال يكی است ؟ »شاگرد : « چرا آقا ! می دانيم ، ولي پرتقالی كه شانزده تكه شده باشد ، قابل خوردن نيست . »
*** *** ***
معلم : پنج تا حيوان درنده نام ببر
شاگرد : دو تا ببر 3 تا شير !!!
*** *** ***
معلم : چرا روی رودخانه پل می زنند ؟
شاگرد : برای اينكه وقتی باران می آید ماهی ها بروند زيرش و خيس نشوند .
*** *** ***
معلم : فيل ها در کجاها پيدا مي شوند ؟
شاگرد : آقا اجازه ، فيل ها اون قدر بزرگ هستند که اصلا گم نمي شوند !!!
*** *** ***
معلم : آخرين دندانی كه در می آيد چه دندانی است ؟
شاگرد : دندان مصنوعی است .
*** *** ***
معلم : چرا بهترین دوست ما کتاب است ؟ شاگرد : چون هر بلایی سرش در بیاوریم ، صدایش در نمی آید .
*** *** ***
شاگرد و خانم معلم...
بچه: ببخشید خانوم معلم. اجازه هست یک سوال بپرسم ؟
معلم: بله گلم بگو !!!
بچه: ممکنه کسی رو به خاطر کاری که انجام نداده، تنبیه کنن ؟
معلم: خیر !
بچه: خانوم من مشقامو انجام ندادم !
+ نوشته شده در یکشنبه هجدهم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 21:50 توسط F
|