داستان حکیمانه و آموزنده - حب دنیا


قطره عسلی بر زمین افتاد ، مورچه ی کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود ، پس برگشت و جرعه ای دیگر نوشید ...

باز عزم رفتن کرد ، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد ، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیاندازد تا هرچه بیشتر و بیشتر لذت ببرد ...

مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد ... اما ( افسوس ) که نتوانست از آن خارج شود ، پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت ... در این حال ماند تا آنکه نهایتا مرد ... .


یکی از حکماء می گوید :
دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ
پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات می یابد و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک می شود .